یک نوجوان ساعت ها می تواند در مکانی باشد و درباره آینده و اتفاقات آن خیال پردازی کند. او سازنده دنیای آرمانی و خیالی خود می شود و در آن زندگی می کند. آنها کم کم منطقی تر هم فکر می کنند و به قول پیاژه استدلال فرضی-قیاسی که از این زمان به بعد رخ می دهد، نشانگر توانایی فرضیه پردازی یا طرح بهترین حدسها درباره شیوه های حل مسئله است و به دنبال آن فرد بهترین راه حل را انتخاب می کند. » ارجمند اضافه می کند: «مبحث دیگر، تغییر هیجانی در نوجوان است. به نظر من تمام این تغییرات رخ می دهند که ما در آخر شاهد همین مسئلۀ مهم، یعنی تغییرات اجتماعی هیجانی باشیم.
اینجاست که بحث هویت یابی مطرح می شود. «بالاخره من چه کسی هستم؟ »فرد به طور مکرر با مسائل و موضوعات جدیدی روبه رو می شود که بایستی نوع واکنش و زاویۀ دید خودش را با آن شکل دهد یا حتی به موضوعات قدیمی طور دیگری نگاه می کند. به قول برخی از والدین، بچه ها شبیه ابر بهاری می شوند و پیشبینی آنها امری کلافه کننده و خسته کننده است. چون مدام در حال بررسی و آزمایش و خطا هستند.
نوجوان ما سعی می کند خودش را با تمام تغییرات، بازتعریف کند و مهمترین موضوع در این مرحله این است که به نوجوان «فرصت » بدهیم. در این مرحله واکنش والدین خیلی مهم است. مادری که مدام فرزندش را نزدیک خودش نگه می دارد، اجازۀ تغییر به او نمی دهد و با کنترلهای افراطی سعی دارد تا همان بچۀ خوب و دوست داشتنی ذهنی خودش را نگه دارد، به نوجوانش آسیب می زند. چرا که نوجوان فرصتی برای آزمون و خطا پیدا نمی کند و در نتیجه دچار مشکل در مبحث هویت یابی می شود. از طرف دیگر والدینی را تصور کنید که بدون هیچ محدودیتی نوجوانشان را راهی راه پر خطری می کنند که حتی افراد بزرگسال هم می ترسند وارد آن بشوند، چه برسد به نوجوانی که فکر می کند هیچ چیز به او صدمه نمی زند. در این دو حالت، رفتار والدین مخرب است و ما به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم تعادلی بین این دو راه برقرار کنیم. باید به نوجوان این فرصت را داد تا نقش های مختلفی را بر عهده بگیرد و آنها را آزمایش کند. در واقع به سراغ کشف ارزشها و باورهای خود برود و نسبت به آنها تعهد داشته باشد. هنگامی که نوجوانی بتواند مسیر هویت یابی خود را به خوبی بگذراند و پس از کشف معیارهای خود به آنها متعهد شود، می توانیم از مسئله ای به نام رسیدن به هویت نام ببریم.
فتانه ارجمند در پاسخ به این سؤال که خود نوجوان باید از چه مسائلی آگاهی داشته باشد؟ می گوید: نکته مهم در طول رشد فرد در سنین نوجوانی مسئله ی خود محوری آنهاست. تمام نوجوانهای دختر و پسر فکر می کنند دنیا حول محور آنها می گذرد. درست مثل زمانی که خودمان نوجوان بودیم و این تفکر را داشتیم. فکر می کنند دیگران مدام درباره آنها حرف می زنند، به طور مثال از ظاهرشان بد می گویند؛ یا این طور فکر می کنند که آدم یونیکی هستند و کسی نمی تواند به آنها صدمه بزند. به این ترتیب که مشکلات همیشه برای همسایه است و آنها هرگز دچار مشکل نمی شوند. پس این طور می شود که وقتی به آنها می گوییم مواد نکش، می گویند من که مثل دوستم معتاد نمی شوم. یا اینکه وقتی از آنها میخواهیم در رانندگی مواظب باشند، سریع عصبانی می شوند و می گویند من بهترین دست فرمان را دارم و تصادف نمی کنم چون کاملاً تسلط دارم.
او ادامه می دهد: «این خود محوری نوجوان می تواند برایش دردسرساز باشد. به خصوص به این خاطر که احساس شکست ناپذیری دارد. لازم است به آنها توضیح دهیم که اگر احتیاط نکنند حادثه رخ می دهد و چیزی به نام شکست ناپذیری مطلق وجود ندارد.»
مسئله عزت نفس یک مسئلۀ مهم در زندگیست و اگر یکی از ویژگی های شخصیتی افراد شود سطح فرهنگ بالا می رود و خود افراد در زندگی احساس بهتری دارند. اما چطور در دورانی که هویت فرزندمان شکل می گیرد این ویژگی را در او نهادینه کنیم؟ چقدر خوب است والدین به این نکتۀ طلایی دوران نوجوانی دقت داشته باشند و تلاش کنند تا آن را تقویت کنند. اگر عزت نفس در نوجوانی خوب پایه ریزی و تقویت شود دیگر در بزرگسالی، شاهد دیدن آدم های بالغی نیستیم که از ترس شبیه شدن به دیگران و نیز از دست دادن محبت اطرافیان، دست به کارهای عجیب و غریب و نامناسب سن شان میزنند. لازم است برای آنها توضیح دهیم عزت نفس چیست، چه مزایایی دارد و آدمهایی را در اطرافشان مثال بزنیم که به خاطر داشتن عزت نفس مورد احترام هستند و موفق اند. آدمها، چه نوجوان و چه بزرگسال، زمانی که نتیجۀ یک مسئله را به صورت عینی «مشاهده» می کنند بیشتر از زمانی که فقط در مورد نتیجه «می شنوند» تأثیر می گیرند. البته برای نهادینه شدن تمام ویژگی های مثبت از قبیل نوع دوستی، کنار آمدن با اطرافیان، پذیرفتن تفاوتها در رابطه ها، احترام به طبیعت و موجودات زنده، ایمان و پایبندی به اعتقادات و ...لازم است این طور عمل کنیم.